loading...
وبسایت شخصی حمید فروزش
Admin بازدید : 167 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (1)



وقتی دلت بگیرد، دیگر فرقی نمی کند کجا باشی! دلت می خواهد که فقط بباری...
اما
گاهی به بهانه غرور به دنبال جایی هستی که هیچکس نباشد !
زیر باران، قدم زدن در یک خیابان بی انتها و یا تنها راندن در یک مسیر مشخص با گوش دادن به یک ترانه پر از غم و یا حکایت بالش خیس در پی جاری شدن اشک های شبانه...
و حتی گاهی هم هر چقدر که غرور داشته باشی، میان هجمه نگاه ها که بغضت بگیرد، سر بر می گردانی، سکوت می کنی و لمس اشک هایی که نمی خواهی آشکار گردد...
مثل همین حالا !
لابد تو هم خیلی دلت گرفته که می خواهی بباری...

Admin بازدید : 174 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/matalebeziba/mansh.matalebeziba.ir.jpg

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل یک دزد که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند.
آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند نزد قاضی برود و شکایت کند.
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد، زنش آن را جابجا کرده بود!
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند و رفتار می کند.

Admin بازدید : 171 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

              

اگر مدام در فکر به مشکلات و دردهایت غوطه ور باشی، یک روزی همه اش برایت می شود عادت !
نه دیگر دردی را حس می کنی و نه میل به داشتن روزهای خوب تو را آرام می کند!
باعث می شود که هر روز در منجلاب پوچی و تباهی فرو روی و معنای زندگی را از تو بگیرد
و زودتر از آنچه که فکر می کنی به سوی مرگ پیش خواهی رفت...!
هر انسان بزرگی روزی سخت ترین مشکلات را از پیش رو برداشته به طوری که نه مدام غرق در خوشی هایش شده و نه به دردهایش عادت کرده است.
چه خوب است که از هر فرصتی هر چند کوچک برای خوب بودن و شاد ماندن استفاده کرد.
و چه خوب تر از آن که شادی ها را مهمان دل های همدیگر کنیم.

این را بدان و به خاطر بسپار،
تو که خوب باشی " دنـیـا " هم خوب است.

Admin بازدید : 156 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

قابل ستایش اند دستانی که آهنگ محبت را به زیبایی می نوازند
و دل هایی که ترانه عشق و امید را در عالم می سرایند.
کسانی که از مهربانی ثروتمندترین هستند و در بخشش این موهبت سخاوتمند ترین.
آری! قابل ستایش اند انسان هایی که بهشت را بر روی زمین بنا و جلوه های کوچکی از بزرگی خداوند را تداعی می کنند.
و یقین دارم
هنوز هم می شود ایمان داشت
                                         به چشمانی که قداست دارند ...

حمید فروزش

Admin بازدید : 164 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

پروردگارا 

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

Admin بازدید : 155 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه چه کشکی، چه پشمی

 چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسیداز آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. 

در حال مستاصل شد... از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت:  ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:  بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم ,غلط زیادی که جریمه ندارد.

کتاب کوچه
احمد شاملو

Admin بازدید : 142 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

اگر فرض کنیم که یک دختر به سربازی بره….

۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!….

۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن)


۳) هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!


۴) اضافه خدمت برداشته میشه … کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده حالا باعث کاهش خدمت میشه


۵) ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه!


۶) فرهنگ عمومی پادگان افزایش پیدا می کنه …. دیگه سربازها فحش رکیک به هم نمیدن از شوخی های شهرستانی(!!) هم خبری نیست

۷) حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم می بینن

۸) دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه …. چون دخترها را میذارن صف اول

۹)خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ – ۱ شب میرسه

۱۰) خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه … اگه خواستی میتونی اصلا      نری …  چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست

 

۱۱) بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!!

Admin بازدید : 160 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

 فرانسه : 

پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم! 

دختر: با کمال میل موسیو! 

ایتالیا : 

پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!

دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می پذیرم! 

انگلیس : 

پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم! خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!

دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم! 

و اما ایران : 

پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ... پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ... ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ... ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ... پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ... هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!

دختر: خفه شو! کثافت عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس! شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی! ساعت 10 زنگ میزنم!

Admin بازدید : 140 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ؟ 

ﭘﺴﺮ: ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ 

ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ؟ 

ﭘﺴﺮ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺮ  ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺷﮑﺶ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﺪ

ﻭ  ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ 

ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ  ...   ... 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ،

ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ  ﻫﻮﺵ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ،

ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ  ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ 

ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ  ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯽ 

ﺩﺧﺘﺮ: ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

ﮔﻔﺖ ﮐﻪ  ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ  ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ؟

  ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﻧﮓ ﺁﺭﺍﻣﺶ  ﺑﺨﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ 

ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐﯽ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﻭ  ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ؟ 

ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﭘﺴﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ  ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ،ﺁﺧﻪ ﭼﺮﺍ؟ 

ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎ!ﺭﻓﺘﻪ  ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﺩ ..

 نیشخندقهقههنیشخندقهقههنیشخندقهقههنیشخندقهقهه
Admin بازدید : 148 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برایامتحان نداشتن.  روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر  و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و توظاهر شون تغیراتی رو به وجود آوردن .  بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به  یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی  از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به حایی  رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار  میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.  اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با  اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از  نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل  امادگی  کامل موافقت میکنن... 

امتحان حاوی دو سوال بود...... 

  1- نام و نام خانوادگی (6نمره) 

  2- کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟ (14نمره)

  الف) لاستیک سمت راست جلو  ب)لاستیک سمت چت جلو  ج) لاستیک سمت راست عقب  د) لاستیک سمت چت عقب

Admin بازدید : 146 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما  نشسته بودند.  برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست  استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و روشو بر میگردونه تا بخوابه ...  برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم  اگر نتوانستید 5 دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما  میدهم ...  مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه ..  برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید  اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم !!!  این پیشنهاد خواب رو از سر مهندس پراند و رضایت داد که بازی کند   برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه  حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد .  اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟   برنامه نویس نگاه  متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو  جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل  شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم  چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد ..  بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو  گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد  برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟ مهندس بدون اینکه کلمه   ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید .......

   قهقههنیشخند قهقههنیشخند قهقههنیشخند      

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
آدما مث عكس ميمونن،زيادي كه بزرگشون كني،كيفيتشون مياد پايين!!!!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 719
  • بازدید سال : 13,106
  • بازدید کلی : 40,084
  • کدهای اختصاصی

    ابزار هدایت به بالای صفحه

    a>

    اسلایدشو